گفت گفتم – ۱۱

گفتم: «چرا دکتر نمی‌ری؟»

گفت: «از مرگ می‌ترسم.»

گفتم: «خب آدمی که از مرگ می‌ترسه می‌ره دکتر تا نمیره.»

گفت: «اینجوری نیست! آدمی که از مرگ می‌ترسه ترجیح می‌ده ناگهان با این واقعیت مواجه بشه که بخواد نخواد داره می‌میره.»

گفتم: «یعنی چی؟»

گفت: «افتادن از برج میلاد می‌ترسوندت؟»

گفتم: «آره. معلومه که می‌ترسم. چه ربطی داره؟»

گفت: «اگه یه وقت از خواب بیدار شی ببینی از برج افتادی و پنج متر مونده که بخوری به زمین دیگه ترسی نداره.»

بیان دیدگاه