جیک لاموتا مشتزن میان وزن آمریکایی و قهرمان ایتالیاییتبار مشت زنی سال ۱۹۲۱ در محله برانکس شهر نیویورک به دنیا آمد. پدر جیک او را در سنین کودکی مجبور میکرد تا در خیابان با کودکان دیگر مشتزنی بکند، معرکهگیریهای خیابانی رهگذران را برای تماشا جلب میکردند و از شرط بندیها پولی به جیب میزدند و به ازای هر مبارزه درآمد ناچیزی از پول خردها نصیب مشتزنان خردسال میکردند. هر چند از این پول چیزی به جیک نمیرسید و پدرش همه پول را از او میگرفت تا برای پرداخت اجاره خانه جمع کند.
جیک ۱۹ ساله بود که وارد مشتزنی حرفهای شد. او در طول نزدیک به ۱۲ سال مشتزنی حرفهای موفق شد مقام قهرمانی میان وزن جهان را از آن خود کند و با لقبهای «گاو برانکس» و «گاو خشمگین» به یکی از مشهورترین کشتیگیران زمان خود بدل شود. یکی از مهمترین ویژگیهای مبارزه جیک لاموتا توانایی او در تحمل تعداد زیادی ضربه در طول یک مسابقه بود. او هیچگاه از رقیبش فاصله نمیگرفت و در تمام طول مسابقه در نزدیکی رقیب میایستاد تا با دریافت بیشترین ضربه او را خسته کند.
در یکی از معروفترین مسابقات جیک لاموتا با بوکسور معروف «شوگر ری رابینسون» جیک نزدیک به ۱۳ راند در مقابل ضربات سهمگین شوگر ری مقاومت کرد. هر چند نهایتاً این مسابقه را به شوگر ری باخت اما در طول ۱۳ راند حتی یک بار هم زمین نخورد تا نهایتاً پس از پایان مسابقه روی طنابهای کنار رینگ فرو بیافتد.
اما بیش از هر چیز زندگی عجیب و شخصیت خودویرانگر و خشن لاموتا بود که باعث شد پس از انتشار زندگینامهاش تهیهکنندگان هالیوود برای ساختن فیلمی از روی آن به فکر بیافتند. او بعد از ۱۲ سال مشتزنی حرفهای و عدم موفقیت در اوزان بالاتر بازنشسته شد و به فکر ایجاد کافههای زنجیرهای و هنرپیشگی افتاد. او در کافه خود به عنوان کمدین روی صحنه میرفت و حاضران را سرگرم میکرد. او همچنین در چندین فیلم هالیوودی هم در نقشهایی کوچک بازی کردهاست، از جمله در فیلم بیلیارد باز در نقش کوتاه یک کافهچی همبازی پل نیومن شد. او چندین کتاب درباره زندگی و حرفهاش منتشر کردهاست.
مارتین اسکورسیزی در بیمارستان بستری بود که رابرت دنیرو برای ملاقاتش به اتاق آمد و کتابی را روی تخت انداخت و گفت: «دیگه وقتشه که این فیلم رو بسازیم.»
بگذارید کمی به عقبتر برگردیم. باب یا رابرت دنیرو سال ۱۹۶۳ وقتی ۲۰ سال سن داشت اولین فیلمش را بازی کرد. این فیلم با عنوان مهمانی عروسی توسط برایان دیپالما کارگردان معروف و دوست صمیمی دنیرو ساختهشدهبود. با وجود بازی در این فیلم تا ۵ سال بعد تصویر باب رنگ پرده نقرهای را ندید.
زمانی که سال ۱۹۶۹ باب در کمدی «خوشامدگویی» برایان دیپالما بازی کرد و موفق شد برای اولین بار روی پرده سینما برود (فیلم اول باب «مهمانی عروسی» بعد از ۶ سال وقفه و یک سال پس از «خوشامدگویی» روی پرده رفت.)
از سوی دیگر مارتی هم با فیلم «کسی که در خانهام را میزند» توانست شهرت درست و حسابی برای خود دست و پا کند و با کارگردانان جوان و آیندهدار آن زمان مانند زمهکیس، اسپیلبرگ، کاپولا، دیپالما و لوکاس رفیق شود. این درست یک سال پس از نمایش فیلم «خوشامدگویی» دیپالما بود، فیلمی که بازی باب در آن چشم مارتی را گرفت. مارتی از برایان دیپالما خواست تا او را با این هنرپیشه خارقالعاده آشنا کند.
باب و مارتی
این آشنایی آغاز دوستی بلندمدتی بود که به چندین همکاری بسیار موفق منتهی شد. اولین همکاری این دو «خیابان پایینشهر» بود که در تیتراژ انتهایی آن مارتی از برایان دیپالما برای معرفی باب به او تشکر میکند.
برگردیم به بیمارستان، بعد از سه همکاری در فیلمهای «خیابان پایین شهر»، «نیویورک نیویورک» و فیلم مشهور «راننده تاکسی» بود که به سکانس بیمارستان میرسیم. جایی که مارتی به علت مصرف بیش از اندازه کوکائین در بیمارستان بستری شدهاست.
فراموش نکنید در مورد مارتین اسکورسیزی فراک پوش و پاپیونی موقر و میانسال صحبت نمیکنیم، در مورد هیپی مو بلند با ریش انبوه صحبت میکنیم که در هنگام ساخت فیلم نیویورک نیویورک عاشق هنرپیشه زن فیلم لیزا مینلی شد و در همان روزگار به شدت به مصرف کوکائین معتاد شد.
به هم خوردن رابطه مارتی با لیزا به شدت او را افسرده کرد و او را بیشتر در سو مصرف مواد مخدر فرو برد. مارتین اسکورسیزی چندین بار گفتهاست که رابرت ونیرو جان او را نجات دادهاست و منظور او از نجات دادن جان، همین اصرار باب در بیمارستان برای ساخت یک فیلم جدید است.
زنگ کتابخوانی پدرخوانده
باب چندین بار به این کتاب اشاره کردهبود و از مارتی خواستهبود تا فیلمی بر اساس آن بسازد. کتاب مورد نظر خودزندگینامه جیک لاموتا بوکسور حرفهای و قهرمان میانوزن ایالات متحده آمریکا بود. ماجرای آشنایی باب با این کتاب به چند سال قبل بر میگشت.
زمانی که فرانسیس فورد کاپولا برای قسمت دوم پدرخوانده بازیگر انتخاب میکرد و به یاد تصویر جوانی ایتالیاییتبار افتاد که برای سه نقش دون کورلئونه، سانی کورلئونه و مایکل کورلئونه در قسمت اول فیلم تست دادهبود. این جوان کسی نبود جز باب دنیرو. زمانهای انتظار طولانی جلسات فیلمبرداری پدرخوانده ۲ زمانی بود که باب برای خواندن این کتاب اختصاص داد.
هر چند باب از شیوه نگارش و سبک کتاب خوشش نیامده بود، اما اصل داستان زندگی جیک لاموتا او را هیجان زدهکرد. بعد از تمام کردن کتاب بلافاصله سراغ مارتی رفت که در حال کارگردانی فیلم «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» بود و پیشنهاد ساخت فیلم را به او داد. اما مارتی از فیلمهای ورزشی بیزار بود. مارتی هیچ وقت اهل ورزش نبود. در سنین کودکی به علت بیماری آسمش هیچ وقت ورزش نمیکرد، عقاید مارتی در مورد ورزش اینها بود: «بوکس خستهکنندهست» و «هر چی که توش توپ باشه بیخوده.»
باب انقدر اصرار کرد و ادای جیک لاموتا را در بیمارستان در آورد تا عاقبت مارتی قانع شد فیلم را بسازد. فیلمی که به یکی از شاهکارهای سینمایی و به اعتقاد بسیاری به بهترین فیلم مارتین اسکورسیزی بدل شد. درواقع با این فیلم باب نه تنها زندگی مارتی را نجات داد، بلکه او را باز هم به اوج حرفهاش بازگرداند.
پیشتولید
کتاب را جیک لاموتا خودش به همراه پیتر سوج و جوزف کارتر نوشتهبود. اروین وینکلر، تهیه کنندهای که دونیرو پیدا کرد تا فیلم را بسازد، کتاب را به ماردیک مارتین داد تا بر اساس آن یک فیلمنامه بسازد.
فیلمنامه ماردیک مارتین بسیار ساده و از نظر سیر زمانی مستقیم بود. رابرت دنیرو پس از مطالعه فیلمنامه از نتیجه راضی نبود و آن را به پل شریدر داد تا بازنویسی کند. پل شریدر همان کسی بود که پیش از این در نگارش فیلمنامه راننده تاکسی یک همکاری موفق با باب و مارتی پشت سر گذاشتهبود. پل شریدر تا جایی که میتوانست فیلمنامه را با ماجراهای عجیب و غریب پر کرد و خط سیر آن را به هم زد.
وقتی دنیرو، وینکلر و اسکورسیزی فیلمنامه را دیدند متوجه شدند خشونت فیلم بسیار زیاد است و حتی امکان دارد چنین فیلمی با این همه صحنههای خشن اصلا اجازه پخش پیدا نکند. بعدها در مصاحبهای پل شریدر اشاره میکند که خیلی از صحنههای عجیب و غریب و خشن فیلم را تنها برای تجربهای جدید به فیلم اضافه کردهاست و اصلاً چنین موفقیتی را برای این فیلم پیشبینی نمیکرد.
اولین تلاش اسکورسیزی برای ساخت فیلم ضبط کردن تعدادی راش از تمرین رابرت دنیرو روی رینگ بود، اما یکی از دوستان مارتی در هنگام نمایش خصوصی بخشی از این راشها اشاره کرد رنگ دستکشهای رسمی بوکس در آن زمان با رنگ استفاده شده توسط رابرت دنیرو متفاوت است.
مساله رنگ دستکشها در کنار خشونت زیاد فیلم باعث شد تا اسکورسیزی برای فرار از سانسور صحنههای خونریزی و البته مشکلات دیگر تصمیم بگیرد فیلم را سیاه و سفید فیلمبرداری کند. همین عدم وجود رنگ باعث شد تا در صحنههای خونریزی اسکورسیزی بدون نگرانی از شربت شکلات برای نشان دادن خون استفاده کند.
رابرت دنیرو برای بازی در این فیلم تلاش زیادی کرد. او پیش از آغاز فیلمبرداری مدت طولانی تمرین مشتزنی میکرد، همچنین رابطه خوبی با خود جیک لاموتا برقرار کرد و از او خواست تا او را برای بازسازی مسابقات راهنمایی کند.
در عین حال رابرت دنیرو برای برقراری رابطهای منطقی با جو پشی به عنوان دو برادر مدتی پیش از آغاز فیلمبرداری با جو پشی هم خانه شد.
زندگی در کنار هم باعث شد پس از نمایش گاو خشمگین جو و باب دوستان بسیار صمیمیای شوند. اما در طول فیلمبرداری بخشهایی از دعواهای دو برادر با ضربههایی واقعی فیلمبرداری شدهاست، از جمله در صحنه تمرین روی رینگ که ضربه رابرت دو نیرو باعث شکستن یکی از دندههای جو پشی میشود. از این صحنه در فیلم استفاده شدهاست، صحنهای که پس از شکستن دندهاش جوئی لاموتا بر میگردد تا جیک لاموتا به پهلوی دیگرش ضربه بزند. در عین حال در صحنهای که جیک لاموتا از برادرش میخواهد تا بدون دستکش به صورت او مشت بزند هر دو بازیگر واقعاً به صورت هم ضربه میزنند.
باب و جو
جو پشی هم که در این فیلم نقش برادر جیک لاموتا را بازی میکند یکی از کشفهای رابرت دنیرو بود. او اولین بار پشی را در یک فیلم درجه دو تلویزیونی به نام «کلکسیونر مرگ» دیدهبود و به مارتین اسکورسیزی پیشنهاد داد. بعد از این فیلم جو، رابرت و مارتی دو همکاری دیگر در «رفقای خوب» و «کازینو» با هم داشتند که بازی جو پشی در رفقای خوب برای او جایزه اسکار بهترین هنرپیشه نقش مکمل مرد را به ارمغان آورد. جو پشی بعدها در فیلم «چوپان خوب» به کارگردانی رابرت دونیرو همبازی کرد. کیتی موریارتی هنرپیشه نقش ویکی لاموتا در فیلم گاو خشمگین پیشنهادِ جو پشی به مارتی و باب بود که در اولین فیلم بلند سینمایی خود بازی خیرهکنندهای در نقشاش ارائه داد.
رکورد شکمچرانی در پاریس
فیلمبرداری گاو خشمگین زمانی که قرار شد صحنههای پس از پایان دوران بوکس حرفهای جیک لاموتا را فیلمبرداری کنند متوقف شد. رابرت دو نیرو تصمیم گرفت وزن خود را برای بازی کردن نقش جیک لاموتای کمدین و میانسال افزایش دهد. رابرت سه ماه به پاریس رفت تا وزن خود را بیشتر کند. در طول این سه ماه رابرت دنیرو هر روز به بهترین رستورانهای پاریس میرفت و تا میتوانست غذا میخورد، او موفق شد بعد از سه ماه وزن خود را نزدیک به ۲۷ کیلوگرم افزایش دهد. رابرت دنیرو تا ۷ سال بعد که وینسنت دو اونوفریو برای فیلم غلاف تمام فلزی ۳۵ کیلوگرم وزنش را اضافه کرد، رکورد دار اضافه کردن وزن برای یک فیلم سینمایی بود.
برادری که جای همه کاراکترها را پر کرد
در کتاب زندگینامه لاموتا اشارهای به نام برادرش جوئی لاموتا نشدهاست. پل شریدر در هنگام بازنویسی فیلمنامه با نقش جوئی لاموتا در زندگی جیک آشنا شد، بعد از اندکی تحقیق متوجه شد که جوئی مدت طولانی مدیر برنامههای جیک بودهاست. اضافه شدن جوئی لاموتا به فیلم که نقش او را جو پشی بازی میکند باعث شد تا برای ساده کردن داستان نقش پیت، دوست صمیمی جیک لاموتا از فیلم حذف شود. در زندگی واقعی حسادت وسواسی جیک لاموتا در مورد همسرش ویکی، به جوئی لاموتا نبود بلکه نسبت به دوست صمیمیاش پیت بود.
جیک لاموتا که ۲۹ شهریور ۱۳۹۶ (۱۹ سپتامبر ۲۰۱۷) در سن ۹۶ سالگی درگذشت در طول زندگیاش شش بار ازدواج کرد. در فیلم دو همسر او به تصویر کشیدهشدهاند، از جمله ویکی که نقش او را کتی موریارتی در اولین تجربه بازیگریاش در سینما به خوبی به تصویر میکشد. حاصل شش ازدواج جیک لاموتا ۶ فرزند است که از این بین ۴ دختر زنده ماندهاند اما دوپسر او جیک جونیور و جو هر دو سال ۱۹۹۸ یکی بر اثر سرطان کبد و دیگر بر اثر سقوط هواپیما سوییس ایر در گذشتند. دو پسر او در کنار یکی از دخترانش، کریستی، حاصل ازدواج دوماش با ویکی بودند.
زمانی که جیک لاموتا برای اولین بار فیلم گاو خشمگین را دید بسیار تحت تأثیر تصویر نمایش داده از خودش قرار گرفت. او بعدها در مصاحبهای گفت: «زمانی که فیلم را دیدم از همسر سابقم پرسیدم آیا واقعاً من اینقدر وحشتناک بودم؟ ویکی در جوابم گفت در واقع خیلی بدتر از این بودی.»